تابهشت |
|||
پنج شنبه 15 بهمن 1393برچسب:, :: 10:47 :: نويسنده : فرزانه آقایی
خدایـــــــــــــا؛ بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم؛ بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم؛ بابت لحظات شادی که به یادت نبودم؛ بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم؛ بابت هر گره که به دستم کور شد و مقصر را تو دانستم؛ مرا ببخش ... پنج شنبه 20 شهريور 1393برچسب:, :: 10:29 :: نويسنده : فرزانه آقایی
یکی از مواهبی که اصحاب یمین در بهشت دارند قرار گرفتن در زیر سایه درختان سدر است و در ذیل تفسیر آیه مبارکه سوره واقعه «فی سدر مخضود» خصوصیات این درخت مطرح میشود. قرآن کریم میفرماید: اصحاب یمین و مؤمنین در زیر سایه درختان سدر بی خار قرار دارند. درخت سدر طبق نظر بسیاری از مفسیرین درختی است تناور که بلندیش گاهی به چهل متر میرسد و تا دو هزار سال عمر میکند لذا سایه ای بسیار سنگین و لطیف دارد و تنها عیب این درخت این است که خار دارد لذا قرآن کریم با توصیف «مخضود» این عیب را از درختان سدر بهشتی بر میدارد چرا که مخضود به معنی بدون خار است. و در روایتی از پیامبر اکرم (ص) است که در ذیل توضیح و تفسیر درخت سدر میفرمایند: خداوند میفرمایند «فی سدر مخضود» یعنی خارهای آن را قطع کرده است؛ و بجای هر خار میوه ای قرار داده که هر میوه ای هفتاد و دو رنگ ماده غذائی دارد که هیچ یک شباهتی به دیگری ندارد.
بحار الأنوار، ج 8، باب الجنه و لعنیمها، ص 151، ح 90. پنج شنبه 23 شهريور 1393برچسب:, :: 10:20 :: نويسنده : فرزانه آقایی
يک سال رئيس بخارا به حج رفت. چون به نزديک عرفات رسيد، درويشي پيش او آمد جمعه 26 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 16:38 :: نويسنده : فرزانه آقایی
خدایا چنان کن سرانجام کار توخوشنودگردی ومارستگار دو شنبه 5 اسفند 1392برچسب:, :: 19:36 :: نويسنده : فرزانه آقایی
دو شنبه 20 دی 1392برچسب:, :: 19:34 :: نويسنده : فرزانه آقایی
ابراهیم و آتش و گنجشک دو شنبه 27 آذر 1392برچسب:, :: 19:27 :: نويسنده : فرزانه آقایی
ﻣﻌﻠﻢ سر كلاس فارسي ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ کرﺩ. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ. ﻣﻌﻠم گفت:ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ.
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ کرﺩ:
بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یکدیگرﻧﺪ که ﺩﺭ ﺁﻓﺮینش ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ
ﺑﻪ ﺍینجا که ﺭسید ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: بقیه ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: یادم نمی آید.ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: یعنی چی؟ این ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍنستی ﺣﻔﻆ کنی؟!
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﺁخه مشکل ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﻣﺎﺩﺭﻡ مریض ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ کار می کند ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ باید کارهای ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺮ برادرهایم ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ببخشید.
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «ببخشید! همین؟! مشکل ﺩﺍﺭی که ﺩﺍﺭی، باید ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ می کردی. مشکلات ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ نمیشه!»
ﺩﺭ این ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:
ﺗﻮ کز ﻣﺤﻨﺖ دیگران بی غمی نشاید که ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ آدمی
دو شنبه 9 مهر 1392برچسب:, :: 19:23 :: نويسنده : فرزانه آقایی
روزی تصميم گرفتم كه ديگر همه چيز را رها كنم. شغلم را، دوستانم را، زندگي ام را! به جنگلی رفتم تا برای آخرين بار با خدا صحبت كنم. به خدا گفتم: آيا می توانی دليلی برای ادامه زندگی برايم بياوری؟ و جواب او مرا شگفت زده كرد. او گفت : آيا درخت سرخس و بامبو را می بينی؟ پاسخ دادم : بلی.
فرمود: هنگامی كه درخت بامبو و سرخس راآفريدم، به خوبی ازآنها مراقبت نمودم. به آنها نور و غذای كافی دادم. دير زمانی نپاييد كه سرخس سر از خاك برآورد و تمام زمين را فرا گرفت اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع اميد نكردم. در دومين سال سرخسها بيشتر رشد كردند و زيبايی خيره كننده ای به زمين بخشيدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود. من بامبوها را رها نكردم. در سالهای سوم و چهارم نيز بامبوها رشد نكردند. اما من باز از آنها قطع اميد نكردم. در سال پنجم جوانه كوچكی از بامبو نمايان شد. در مقايسه با سرخس كوچك و كوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بيش از 100 فوت رسيد. 5 سال طول كشيده بود تا ريشه های بامبو به اندازه كافی قوی شوند. ريشه هايی كه بامبو را قوی می ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نياز داشت را فراهم می كرد. خداوند در ادامه فرمود: آيا می دانی در تمامی اين سالها كه تو درگير مبارزه با سختيها و مشكلات بودی در حقيقت ريشه هايت را مستحكم می ساختی. من در تمامی اين مدت تو را رها نكردم همانگونه كه بامبوها را رها نكردم.
دو شنبه 24 مرداد 1392برچسب:, :: 19:20 :: نويسنده : فرزانه آقایی
مرد رفتگر آرزو داشت برای یکبار هم که شده موقع شام با تمامی خانواده اش دور سفره کوچکشان باشد و با هم غذا بخورند، او بیشتر وقت ها دیر به خانه میرسید و فرزندانش شامشان را خورده و همگی خوابیده بودند .هر شب از راه نرسیده به حمام کوچکی که در گوشه حیاط خانه بود میرفت و خستگی و عرق کار طاقت فرسای روزانه را از تن می شست . تنها هم سفره او همسرش بود که در جواب چون و چرای مرد رفته گر ، خستگی و مدرسه فردای بچه ها و اینجور چیزها را بهانه می کرد و همین بود که آرزوی او هنوز دست نیافتنی می نمود . یک شب شانس آورد و یکی از ماشین های شهرداری او را تا نزدیک خانه شان رساند و او با یک جعبه شیرینی و چند تا پاکت میوه قبل از چیدن سفره شام به خانه رسید . وقتی پدر سر سفره نشست فرزندان هر یک به بهانه ای با پدر شام نخوردند . دلش بدجوری شکست وقتی نیمه شب با صدای غذا خوردن یواشکی بچه ها از خواب بیدار شد و گفتگوی آنها را از آشپزخانه شنید : « چقدر امشب گشنگی کشیدیم ! بدشانسی بابا زود اومد خونه . با اون دستاش که از صبح تا شب توی آشغالهای مردمه . آدم حالش بهم میخوره باهاش غذا بخوره» دو شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, :: 19:11 :: نويسنده : فرزانه آقایی
آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود.
پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند. پسر اول گفت: «درخت زشتی بود، خمیده و درهم پیچیده.» پسر دوم گفت: «نه… درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.» پسر سوم گفت: «نه… درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین… و با شکوه ترین صحنه ای بود که تا به امروز دیده ام.» پسر چهارم گفت: «نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها… پر از زندگی و زایش!» مرد لبخندی زد و گفت: «همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید!
شما نمی توانید درباره یک درخت یا یک انسان بر اساس یک فصل قضاوت کنید. همه حاصل آنچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگی شان برمی آید فقط در انتها نمایان می شود. وقتی همه فصل ها آمده و رفته باشند! اگر در زمستان تسلیم شوید، امید شکوفایی بهار، زیبایی تابستان و باروری پاییز را از کف داده اید! مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل، زیبایی و شادی تمام فصل های دیگر را نابود کند! زندگی را فقط با فصل های دشوارش نبین؛ در راه های سخت پایداری کن. لحظه های بهتر بالاخره از راه می رسند دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, :: 19:9 :: نويسنده : فرزانه آقایی
شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 17:32 :: نويسنده : فرزانه آقایی
در دنیای پراضطراب امروز آرامش و راحتی خیال نعمتی است که بسیاری آرزوی آن را دارند اما برای رسیدن به آن تنها آرزو کافی نیست بلکه باید قدم پیش نهاد و کاری کرد. آنچه در پی می آید برخی تکنیکهای روانی شناختی است که ضمن کمک به رفع تشویش ونگرانی آرامش و نشاط و شادی را در زندگی ما رونق می بخشد.
شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 17:28 :: نويسنده : فرزانه آقایی
این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن میخوانند و یا کلمه "الله" را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب میدهد. وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق میکردم از بیماریهای مختلف روحی و روانی رنج میبردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود. این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع میشود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس میشود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی میدهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان میشود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله» تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه میدهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب میشود. به راستی که قرآن کریم در آیهای کریمه میفرماید:
«الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن القلوب» شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 17:26 :: نويسنده : فرزانه آقایی
امروز به یک آیه از قرآن رسیدم که خیلی قشنگ و عمیق بود برام. البته تمام آیات قرآن قشنگ و دوست داشتنی هستند اما این یکی ... یـه حالی شدم با خوندنش دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, :: 18:23 :: نويسنده : فرزانه آقایی
درویشی تهیدست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان در حال کشیدن قلیان بود؛ گفت چه میخواهی؟ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, :: 18:5 :: نويسنده : فرزانه آقایی
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|